نتایج جستجو برای عبارت :

بعضی از بهترین دوستانم سیرکی اند.

یک. ارزشمندترین ( بدون اغراق ) لحظه‌های زندگیم، لحظات هم‌صحبتی و همدلی با دوستانم بوده‌. دلم میخواد تک تک اون کلمه‌ها و لحظه‌ها رو قاب بگیرم، کلمه‌هایی که دوستانم ( از جمله تک تک ( واقعاً تک تک) شما ) در من دمیدید تا رشد کنم، به فکر فرو برم، و زندگی رو لمس کنم. امشب خیلی خوشحالم. هفت از ده. برای داشتن چنین دوستانی. 
---
دو. 
اینکه می‌گویند سرنوشت روی پیشانی نوشته شده، برای من معنای زیبا و طنازانه‌ای دارد. بله، سرنوشت تو روی پیشانی‌ات نوشته شده
سلام دوستانم
خوبیییین ؟
عیدتون مبارک باشهههه دوستانم ☘️
انشالله که سال 99 سال پر برکتی باشه ، براتون آرزوهای خوب خوب می کنم 
انشالله که همیشه شاد و سلامت باشینننن و سال خوبی در کنار خانواده تون داشته باشین
خیلی خیلی دوستتون دارم
فعلا ، خدانگهداررررتونننن
 
سلام دوستانم
خوبیییین ؟
عیدتون مبارک باشهههه دوستانم ☘️
انشالله که سال 99 سال پر برکتی باشه ، براتون آرزوهای خوب خوب می کنم 
انشالله که همیشه شاد و سلامت باشینننن و سال خوبی در کنار خانواده تون داشته باشین
خیلی خیلی دوستتون دارم
فعلا ، خدانگهداررررتونننن
 
یکی از دارایی های درخشانی که بهش افتخار می کنم، این هست که در هر شرایطی می تونم وضعیت خرسندی رو برای خودم رقم بزنم و کلا قصه زندگیم وابسته به هیچ قهرمانی نیست. البته که حال خوبم رو تا حد زیادی به دوستانم مدیونم، همیشه گفتم از نظر داشتن دوستان خوب، من رو می تونید جز خوش شانس ها دسته بندی کنید. اسم دوستانم رو هم نمیارم چون بهرحال دشمنانی هم دارم که چهار چشمی حواسشون به همه چی هست:دی
ناراحت نیستم که دشمن دارم از همین دور براشون دست تکون میدم و میگ
دوست دارم
که بروم
از همه جا
از این شهر تنگ
از این دنیا
از کنار این ادمها که کنارم نیستند
وقتی فکر میکنم
تمام این آدما دوستانم هستند
میفهمم که من چقدر بدبختم
که دوستانم نمفهمندم
که مهم نیست خوشی ام
غمم
دلتنگیم
نزدیکی یا دوری ام
تنهایی ام
مهم نیست که چه حالیم
براشون این مهمه که موقعی که ناراحتن 
یا یه چیزیشونه
پیششون باشم
که اگه نباشم میشم بی وفا
مییشم سنگدل
میشم اون چیزی که نیستم
اما اینا
دیگه مهم نیست
من دیگر خسته ام
می خواهم بروم
این رفتن بوی
دوست دارم
که بروم
از همه جا
از این شهر تنگ
از این دنیا
از کنار این ادمها که کنارم نیستند
وقتی فکر میکنم
تمام این آدما دوستانم هستند
میفهمم که من چقدر بدبختم
که دوستانم نمفهمندم
که مهم نیست خوشی ام
غمم
دلتنگیم
نزدیکی یا دوری ام
تنهایی ام
مهم نیست که چه حالیم
براشون این مهمه که موقعی که ناراحتن 
یا یه چیزیشونه
پیششون باشم
که اگه نباشم میشم بی وفا
مییشم سنگدل
میشم اون چیزی که نیستم
اما اینا
دیگه مهم نیست
من دیگر خسته ام
می خواهم بروم
این رفتن بوی
موقع ناهار می نشینم کنار دوستانم. اما انگار ننشسته ام. یعنی توی جمعشان هستم، اما حس نمی کنم کنارشان هستم. قبلا راحت تر می توانستم با هر گروهی بجوشم. بعضی ها باید توی دار و دسته ی خاصی باشند تا احساس آرامش کنند. گروه برایشان مثل یک حباب محافظ است که خیلی کم ازش دور می شوند. من هیچ وقت اینطوری نبودم. همیشه می توانستم راحت از این میز به آن میز و از این گروه به آن گروه سُر بخورم. ورزشکارها، نابغه ها، قرتی ها، بچه های گروه موسیقی و اسکیت بازها. همیشه ه
به شدت نیاز مند صحبت کردن با یه سری از دوستانم هستم. دقیقا همین الان که لازمه نت قطع... 
 
×دکتر هم گفته روز ارائه هاتون سرجاشه، نمیدونم یعنی من باید از خودم مطلب خلق کنم!؟!! چه وضع واقعا :( 
 
×قصد داشتم تو این پست یه فیلم اپلود کنم، یکم بخندید ... اما تهش این شد:)
یه روزى من دوستان زیادى داشتم و اون هیچ دوستى نداشت. دیگه ندیدمش اما امروز فهمیدم امروزه وضعیتمون برعکسه، یه مطلب خوندم درباره یه چیز دیگه که وسطش نوشته بود "بسیارى از دوستانم..."
 
دیگه بالاخره گهى پشت بر زین ، گهى زین به پشت...
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:
١١٧ / ٦ ـ ویصدق ذلك ما رواه جابر بن عبد الله ، قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : « ما اعتصى علیّ أهل مملكة قط إلاّ رمیتهم بسهم الله » قلنا : یا رسول الله ، وما سهم الله ؟ قال : « علیّ بن أبی طالب ، ما بعثته فی سریة قط إلاّ رأیت جبریل عن یمینه ، ومیكائیل عن یساره وملك الموت أمامه فی سحابة تظله ، حتّى یعطی الله لحبیبی النصر والظفر ».
رسول خدا صلى ال
برتری حضرت امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بر همه‌ی مردم (به روایت اهل تسنن)
از جمله فضائل حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها، محبوبیت ایشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌باشد چنانچه نسائی از علمای بزرگ اهل تسنن در خصائص چنین روایت کرده است:
۱۱۰- أخبرنی احمد بن شعیب ، قال : اخبرنی زكریا بن یحیى ، قال : اخبرنا ابراهیم بن سعد قال : حدثنا شاذان ، عن جعفر الاحمر ، عن عبد الله ابن عطاء عن ابن بریدة ، قال :
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام دوستانم! 
اگر از ارزش هایمان درست و دقیق محافظت نکنیم عده ای بی ارزش صاحب جایگاه ارزشگذاری می شوند که ارزش ها را به سمت غیر حق نزول می دهند. این اتفاق تلخ و خطرناک حاصل فراموش کردن امر به معروف و نهی از منکر در یک جامعه است. 
محسن دیناروند
مدتی میشه که هیچی ننوشتم. اما کارهای زیادی رو توی این مدت انجام دادم.
کتاب‌های جدید زیادی خوندم.
فیلد شغلی و تخصصی‌ام تغییر کرده.
خلاصه کم و بیش آدم‌تر شده‌ام و دلم خیلی هوای وبلاگ و دوستانم رو کرده بود که الان بعد از مدت‌ها غیبت دوست دارم که دوباره بنویسم.
ارادتمند
سعید فعله گری
به ددلاین تحویل کارهای پژوهشیم نزدیک میشم و خیلی از کارها مونده. امروز برای یکی از کارها با شین صحبت می‌کردم. پذیرشش را برای دکترا گرفته و چند ماه دیگر می‌رود نیوزلند. چند روز پیش که با سین صحبت می‌کردیم، می‌گفت او هم دیگر دلش نمی‌خواهد برود. از جمع‌گرایی شرقی و ریشه دوانده شدنش در هویت و وجودمان می‌گفت و فردگرایی غربی. از تجربه‌های سخت مهاجرت و رفتن دوستانم می‌گفتم و او از پاره پاره شدن‌ها بعد از رفتن. امروز که صحبتم با شین تمام شد، ف
به ددلاین تحویل کارهای پژوهشیم نزدیک میشم و خیلی از کارها مونده. امروز برای یکی از کارها با شین صحبت می‌کردم. پذیرشش را برای دکترا گرفته و چند ماه دیگر می‌رود نیوزلند. چند روز پیش که با سین صحبت می‌کردیم، می‌گفت او هم دیگر دلش نمی‌خواهد برود. از جمع‌گرایی شرقی و ریشه دوانده شدنش در هویت و وجودمان می‌گفت و فردگرایی غربی. از تجربه‌های سخت مهاجرت و رفتن دوستانم می‌گفتم و او از پاره پاره شدن‌ها بعد از رفتن. امروز که صحبتم با شین تمام شد، ف
پسری هستم ۳۰ ساله و مجرد .
چند سال پیش با چند تا از دوستانم در حین راه رفتن درباره موضوعی صحبت می کردم به جایی از صحبت هام رسیدم که باید نظر اون ها رو می پرسیدم وقتی برگشتم عقب دیدم اون ها ۲۰ متر پشت سرم ایستاده اند و خشکشان زده . علت چی بود؟
زمانی که من جلو تر از اونها راه می رفتم زنی خود را از بالای یک ساختمان بدون هشدار و ناگهانی انداخت پایین، کله او کاملا پخش شده بود و مردم دور جنازه جمع شدند و گریه می کردند من حتی مسیر خود را تغییر ندادم و از ر
نت دیروز عصر وصل شد . سر زدم به شبکه های اجتماعی . احوال دوستانم رو پرسیدم . زنگ زدم به وینگولی (: دو سه ساعت حرف زدیم . دوستان خارج از کشور خیلی نگران شده بودند . دلم آروم شد با دوستام حرف زدم . 
استاد ادبیات از داستانهام خوشش اومده بود . دیگه تصمیم گرفتم امروز و فردا داستانها را آماده کنم بفرستم برای یه جایی ...
بریم بچسبیم به زندگی ...
بسم الله الرحمن الرحیم
 چند روزی بود که از شدت کلافگی دنبال یک جفت گوش شنوا بودم...که فقطططط بشنود...یاد فرشته افتادم، بین همه ی دوستانم او به صمیمیت و اجتماعی بودن معروف بود.
یک روز عصر باهاش تماس گرفتم و قرار گذاشتم که به دیدنش بروم...مشغول کارهای خانه اش بود و هرازگاهے انگار یکهو متوجه من میشد که داشتم براش حرف میزدم، با دستپاچگی میگفت:
ادامه مطلب
ان زمان صف گاز برای گاز زدن مشکل و وقت گیر بود چرا که پمپ گاز تازه راه اندازی شده بود . و مردم از بنزین استفاده می کردند  بنزین لیتری صد تومان بود  که یهویی افزایش یافت و لیتری هزار تومان شد . اکثرا با این موضوع اشنایی دارند . صف گاز انقدر شلوغ می شد که گاهی به شمارش انها می پرداختیم و بیش از سی و چهل ماشین تا نوبتمان فاصله بود . بر این اساس گاهی جازدن هم باعث دعواهایی می شد برای چندمین بار هر وقت که می خواستم ماشینم را گاز بزنم بدون نوبت به اپراتو
یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش در خانه‌های سالمندان ، بزرگترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشر کرده است !
1 - کاش به خانواده‌ام بیشتر محبت می‌کردم مخصوصا پدر و مادرم2 - کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم3 - کاش شجاعتش را داشتم احساساتم را با صدای بلند بیان کنم4 - کاش رابطه‌هایم را با دوستانم حفظ می‌کردم5 - کاش شادتر می‌بودم و لحظات بیشتری می‌خندیدم.* من احتمالا از شماره 2 پشیمون ب
کاربران عزیز وبلاگم دوستانم همراهان من مطالب رو برای شما انتشار می دهم
تا شما مشاهده کنید و نظراتتان رو بگین تا بدونم کاربرهای سایت من بیشتر به چه مبحثی علاقه دارند وقتی تعداد کامنت ها از پست ها کمتر هست خوب من هم نا امید می شوم من با خوندن کامنت های شما امیدوار می شوم نزارین نظرات خالی بمانند حتی اگر کامنت شما گله مندی باشد با سعی می کنم تا اشکال را رفع کنیم به ما کمک کنید تا برای بهتر سازی وبلاگ موفق باشیم این وبلاگ بدون شما هیچ است
موضوعات زیادی برای نوشتن دارم. اما در حال حاضر سرما خورده‌ام و پس از صحبت کردن با دوستانم و شنیدن تجربه‌هایشان، از نو فهمیدم که چقدر تنها سفر کردن در ایران برای یک زن دشوار است و این درد را یک مرد هرگز درک نخواهد کرد. این اواخر در کنار هیچ مردی احساس امنیت نمی‌کنم و حتی دیدن یک پسربچه و رد شدن او از کنارم می‌تواند بر من فشار روانی وارد کند. حتی امیدوار هم نیستم که اوضاع بهتر شود. با حقیقت کنار آمده‌ام. دنیا هیچوقت جای امنی برای زن‌ها نبوده.
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
 
خدایا خداوندا بارالها پروردگارا معبودا! من اگر فسرده‌ام نکند مادرم آشفته شود و من اگر درمانده‌ام نکند پدرم سرخورده گردد و اگر من در راه مانده‌ام نکند برادر کوچکترم از اراده و شوق صعود به قلل استواری بازبماند و من اگر بیچاره‌ام نکند برادر بزرگترم در تکاپو و جنگیدن برای زندگی بهتر مردّد شود.. خدای من عزیز من! من هر چه هستم و خواهم بود خانواده‌ام را، دوستانم را و عزیزانم را از شرّ من در امان بدار و سایه رحمت و تمامیّت محبّت و خیرت را بر سر
شهرام خان از همکاران بنده در یک استان دیگر است. سر جریان شهادت حاج قاسم در اینستا دایرکت زد که استوری هایت را بردار. گوش نکردم. گفت من تمام دوستانم و حتی خواهرم را بلاک کرده ام. دلم نیامد تو را بلاک کنم. اگر برنداری تو را هم بلاک میکنم. گفتم هر جور صلاح میدانی. بلاکم کرد نامرد و چندی پیش سر جریان افزایش ناعادلانه ی حقوق معلمان کانال تلگرامی زده بود و مرا هم عضو کرده بود. خنده ام گرفته بود و از کانال لفت دادم
نمیدونم چرا مدتی که توی خوابگاهم انقدر منفعلم و حتی نمیتونم یک کتاب رو توی تایم بیکاریم تموم کنم و کارهایی که دوست دارم رو به خوبی انجام بدم ولی همینکه میام خونه فعال فعال میشم و از صبح تا شب توی سرم کلی ایده واسه آیندم میسازم، کتاب میخونم فیلم میبینم، نقاشی می کشم ، شادم و خلاصه لذت میبینم از حضور در کنار خونوادم. برای همینه من زندگی خوابگاهیو  دوست ندارم برخلاف خیلی از دوستانم . به هر حال کس یک جوریه دیگه!!
*خدایا من رو خیرخواه اطرافیانم قرار بده. خیرخواه خانواده ام، خیرخواه دوستانم، خیرخواه همکارانم.
*خدایا به من صبر بده.
*خدایا من در این گرداب آشفته به دنبال تو می گردم. خدایا من در این کثرت به دنبال وحدت تو می گردم. خدایا مدعیان وصل تو این روزها هر یک تو را یک جور تعریف می کنند. خدایا این روزها من تمام تلاشمو می کنم بدون هیچ تعصبی تو رو جستجو کنم . میدونم که تنهام نمیذاری. میدونم که یه جایی سر یه دوراهی میزنی پس کله ام و به راه خودت هلم میدی.
همین.
تنهایی عصرهای مختلف چه قدر متفاوتند با هم؟ انسان معاصر واقعا تنها ترین انسان تاریخ بشریته؟ انسان های پیش از ما کمتر تنهایی چشیدن؟ صرف داشتن صفا و صمیمیت از بین برنده‌ی تنهاییه؟ من کنار صمیمی ترین دوستانم هم، کنار اون ها که با هم ندار شده ایم هم، تنهایی رو احساس می‌کنم. من در حال حرف زدن با کسی که درکم می‌کنه هم تنهایی رو احساس می‌کنم. من در بودن انسان ها هم تنهایی رو حس می‌کنم. چه بودنی، چه حضوری توانایی داره این احساس رو در هم بشکنه...؟ هیچ
یک بخش از رفتارهام و حس های درونیم ، هنوز قد همون
فروغِ نه ساله‌ ان.
سعی دارم قایمشون بکنم ، چیزی رو به زبون نیارم و بتونم جلوی اشک هام رو پیش بقیه و اطرافیانم در لحظاتی که برام سخت و غمگینن ، بگیرم . 
اما از پسش برنمیام و نیومدم !
و خب پذیرفتم خودم رو ؛ همین شکلی ...
با همین گریه های یهوییم ،ناراحت شدن هام، زود رنج بودنم ، دلتنگی هام ، اینکه نمیتونم وقتی از دست کسی ناراحتم باهاش قهر کنم
و فوقش چند روز طول بکشه که بتونم ناراحتیم رو توی دلم قایم بکن
سلامی دوباره
این کار یونان باستانی که در جواب به یکی از عزیزان گفتم تا یک هفته دیگر در اختیارتان قرار می دهم ، کاری نیست که خودم به تنهایی انجام داده باشم و به همراه دوستانم انجام دادم . انشاالله نه به زودی کاری دیگر در اختیارتان قرار خواهم داد که فقط تاریخچه یونان را شامل می شود .
کاری که در هفته بعد در اختیارتان قرار می دهم ، خلااصه ای از تاریخچه و ... هست .
 
قبلاً دل خوشی از خواب نداشتم. بهتر بگویم، حاضر بودم به جای خواب روزانه یک قرص پانصد سی‌سی از یک فرمول شیمیایی خاص را مصرف کنم و تمام روز را بیدار باشم. اما حالا و در روزهای خانه‌مانی یک وقت‌هایی فکر می‌کنم خواب را به بیداری ترجیح می‌دهم. لااقل در خواب می‌توانم با خیال راحت از خانه بیرون بروم. توی خیابان دوچرخه‌سواری کنم. قدم بزنم. با دیگران دست بدهم. دوستانم را ببینم. ساندویچ بندری بخورم و خیلی کارهای دیگری که این روزها دلم می‌خواهد انجام
سلام
آن اول‌ها که پیام‌رسان‌های موبایلی راه افتادند، تقریبا تمامشان را در تبلتم نصب کردم و در هر کدام حسابی ساختم. یادتان هست؟ وایبر، وی‌چت، لاین، واتساپ، اسکایپ، مسنجر فیس‌بوک، ایمو و البته تلگرام.
نگاهی به امکانات و ظاهرشان که بسیار برایم مهم بود و هست انداختم و تمامشان را پاک کردم و فقط تلگرام را نگه داشتم. مهندس گفت: «ناصر! هیچ‌کس تلگرام نداره که آخه!» گفتم: اول به من چه؟ دوم هر کسی با من کار دارد تلگرام نصب کند و سوم: به زودی خواهند د
 یک تعداد دوست دارم که مثل سمباده هستند 
این دوستان برای زمانی هستند که 
به در و دیوار زندگی خوردم و
نیاز به صاف شدن دارم
یک تعداد مثل پتک هستند 
چندتا تلنگر ریز اما در
حد و هیبت یک پتک به من می زنند 
یک تعدادشون کمکم می کنند 
تاتکه های خودم رو جمع کنم و 
تبدیل بشم به یک ادم 
همه دوستانم رو دوست دارم 
خدا من رو براشون حفظ کنه 
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
محمد بن ابراهیم جوینی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۷۳- أخبرنی شیخنا الإمام نجم الدین عثمان بن الموفق [الأذكانی] بقراءتی علیه، قلت له: أخبرك والدی شیخ الإسلام سعد الحق و الدین محمد بن المؤیّد الحموئی قدس اللّه روحه إجازة،قال:أنبأنا شیخ الإسلام نجم الدین أبو الجناب أحمد بن عمر الخیّوقی رضی اللّه عنه إجازة قال:أنبأنا محمد بن عمر بن علی الطوسی بقراءتی علیه بنیسابور، أنبأنا أبو العباس أحمد ابن أبی
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز چهار شنبه هفتم اسفند ماه سال ۱۳۹۸ میباشد امروز روز برگزاری سمینار البته بگم میکرو سمینار ما است ما که میگم دوازده نفری هستیم که در کلاس محتوا سازان هوشمند جناب آقای کیانی، استاد ارجمند شرکت کرده‌ایم و یک تیم ۱۲ نفره را تشکیل داده‌ایم البته من خودم میگم ۱۱ به اضافه یک منظور اینه که یازده نفر خانم به اضافه یک آقا، البته آقای ای هم که حضور دارند همسر یکی از دوستان ارجمندم می باشند خلاصه امروز روز برگزاری این ۱۲ می
با عرض سلام خدمت همه خانواده برتری ها
چند وقتیه به یه مشکل برخوردم، میخوام بدونم کسانی که شرایط منو دارن چیکار کردن با این موضوع و کمکم کنن.
بحث سر نبود وضع مالی خیلی خوب و به تبع اون از دست دادن اعتماد به نفسه. قبلا این موضوع خیلی درگیرم نمیکرد ولی الان خیلی داره اذیت میکنه و به نظرم به خاطر بالا رفتن سن باشه. واقعیتش وقتی به اوج خودش میرسه که با دوستانم هستم. به خدا آدم حسودی نیستم ولی خب آدم خواسته یا ناخواسته خودش رو مقایسه میکنه. همون کاری
هر بار که یکی دیگه از دوستانم از ایران می‌ره، برای دلداری دادن خودم و جلوگیری از ایجاد حس "جا ماندن"، با خودم فکر می‌کنم که یک کشور دیگه هم به اهداف توریستی کم خرج اضافه شد! فکر کنم در اقصی نقاط دنیا یک نفر رو دارم که اگر روزی گذرم بهش خورد، هتل نخوام برم! اینم نگاهی است! :)

موسیقی متن بی‌ربط: ماه پیشانو، دریا دادور
از وقتی اینترنت برای پیام رسانها و سایتهای خارجی قطع شده برگشتیم به حدود ۸ سال پیش. وقتی برای خبر گرفتن از هم ایمیل می زدیم یا پیامک ارسال میکردیم یا تماس تلفنی برقرار می کردیم. این چند روزه ارتباطم با دوستانم بیشتر با پیامک است و نوعی نوستالژی خاصی دارد. پیامکهایی که حاوی گیف و عکس و استیکر و آهنگ نیست‌ و بسیار ساده و خودمانی مینویسیم سلام. خوبی؟ 
من از قدیم خرما زاهدی را خیلی دوست داشتم و دارم. ولی وقتی با بسیاری از دوستانم در مورد این خرما صحبت می کنم، حتی اسم اون را هم نشنیدند. یک تفاوتی که توی تهران و جنوب ایران در خصوص خرما وجود داره همینه که سایر خرماها را اصلا نمی شناسند.
اکثر افراد صرفا یک یا حداکثر چند خرما را می شناسند و اصلا حتی سراغ سایر خرماها هم نمی روند.
 
به نظرم بهترین خرما برای چای خوردن خرمای زاهدی است. این خرما بسیار خوشمزه و خوب است.
 
به هر حال من خودم سعی می کنم هر چند
جدیدا بسیار در مورد مهاجرت ورزشکاران می شنویم. دوستانم بحث و تبادل نظر زیادی می کردند که چرا این گروه اینقدر مهاجرت می کنند؟ هر کسی حرفی و دلیلی می آورد ولی به نظر من مبنای بحث خیلی درست نیست. این گروه هم مانند سایرین در حال مهاجرن هستند. فقط چون معروف هستند دیده می شوند/ البته به دلیل اینکه صاحبان مدال می توانند راحتتر مهاجرت کنند ، خب طبیعتا از این حق استفاده می کنند.
 
به نظرم تمام افرادی که می توانند دارند مهاجرت می کنند. جالبه هیچکسی هم بر
یک ماه بیشتر نیست ،
پس باید لحظه لحظه اش را "قدر" بدانم ...
+ این دفعه همسر سید شهرام شکیبا اومده بود ایوان مقصوره ، خانم ستاره سادات قطبی . خانم دلدار رفت باهش سلام و احوال پرسی کرد :) به نظر زوجِ موفقی میان ماشاالله ...
+ خدایا از امروز و از این لحظه پا گذاشتم در میهمانی با شکوهت ،از همان رزق های واسعت به من و همه ی دوستانم و همه ی کسانی که دارم عنایت کن ...
از رزق دل گرفته تا رزق های مادی ....
۹۸ بود و درد و رنج ؛ 
۹۸ بود و داغ های بزرگ ؛
۹۸ ی که با تمام تلخی ها ، دلها را از همیشه آماده تر کرد برای روز موعود ...
ای کاش ۹۹ پایان این تلخی ها باشد و پایان فراق ...
اما اگر دل های ما هنوز به این آمادگی نیاز دارد ،
الهی افرغ علینا صبرا ...
+ لوسی می : "کاش امسال سال سربازی ما برای اماممان باشد" . این جمله حال منو تغییر داد . از ایشون ممنونم
+ سال خوبی رو برای دوستانم آرزو می کنم ...
سلام دوستان این پست رو گذاشتم چون می خواستم بگم که در آینده ی نزدیک از سفر هایی که رفتم (چه در ایران و جه در خارج از ایران) براتون بگم کارهایی که باید انجام بدین ویا جاهایی که برین، مرکز های خریدخوب و رستوان ها خیابان های جالب رو براتون میگم اول از  داخل ایران شروع می کنم  و بعد با هم به خارج از کشور سفر می کنیم با من همراه باشید وبلاگم رو به دوستاتون معرفی کنید.
ارزوی بهترین ها برای شما
من راز یکی از دوستانم را فاش کردم و بعد از
فهمیدن گناهم پشیمان شده و توبه کردم. از آنجایی که این کار حق الناس غیر
مالی ست و مطرح کردن آن با دوستم موجب کینه و دشمنی می شود، نمیدانم چکار
کنم و چطور حلالیت بطلبم. آیا طلب مغفرت و انجام اعمال صالح برای دوستم
کافی ست؟ و آیا می توانم برای جلوگیری از انتشار این مطلب و حفظ آبروی
دوستم، حرفم را پس بگیرم و بگویم که دروغ گفته بودم؟

 
پاسخ:

اینکه افشای اسرار دیگران کار بسیار ناپسندی بوده و شما اشتباه کر
همه جای دنیا مردم بهم عیدی میدن و این رسم بین ما ایرانی ها بیشتر مرسوم و چه عیدی بهتر از عید نیمه شعبان که میلاد آقا و منجی و سرور عالمین هست و چه عیدیی بهتر از کتاب برای شما عزیز،این کتاب رو از طرف من و دوستانم به عنوان عیدی قبول کنید تا با هم یاد بگیریم که داستان ظهور امام زمان (عج) چگونه است و خون چه کسانی ریخته می‌شود و عالم چگونه فتح می‌گردد؟؟ دریافت
خب یکی از دوستانم کنکور داده و نتیجش جوری میشه که میتونه از سه شغل زیر یکی رو برای اینده اش انتخاب کنه اگر شما تجربه یا نظری دراین مورد دارید واقعا عالی میشه که کمک کنید:
شغل معلمی در وزارت اموزش و پرورش
شغل پیرا پزشکی مانند پرستاری و یا غیره در وزارت بهداشت
شغل درجه داری در ارتش
ادامه مطلب
میروی برو
ولی اگر رفتی دیگر برنگرد
میزنی بزن
ولی اگر زدی دیگر درمانش نکن
فراموشم میکنی بکن
ولی اگر فراموشم کردی دیگر سعی نکن مرا به یاد بیاوری
سعی نکن آدرس خانه جدیدم رو پیدا کنی
سعی نکن از دوستانم حالم را بپرسی
سعی نکن برایم هنوز مهم باشی و به چشم بیایی
حرمت میشکنی بشکن
ولی اگر شکستی دیگر حق نداری طوری رفتار کنی انگار هیچ چیز نشده 
دل میشکنی
احساس زیر پا میگذاری
خودت را به بیخیالی میزنی
دور میشوی و میروی
عزیزم
بشکن
بگذار
بزن
برو
اما بر
سلام
آن اول‌ها که پیام‌رسان‌های موبایلی راه افتادند، تقریبا تمامشان را در تبلتم نصب کردم و در هر کدام حسابی ساختم. یادتان هست؟ وایبر، وی‌چت، لاین، واتساپ، اسکایپ، مسنجر فیس‌بوک، ایمو و البته تلگرام.
نگاهی به امکانات و ظاهرشان که بسیار برایم مهم بود و هست انداختم و تمامشان را پاک کردم و فقط تلگرام را نگه داشتم. مهندس گفت: «ناصر! هیچ‌کس تلگرام نداره که آخه!» گفتم: اول به من چه؟ دوم هر کسی با من کار دارد تلگرام نصب کند و سوم: به زودی خواهند دا
امروز هم دوباره میان حرف های دوستانم پریدم،پرخوری کردم،به جای اینکه کتاب بخوانم خوابیدم و باز هم سر هر مسئله کوچک و بزرگی خشمگین شدم و...(خلاصه امروز شورشو در آوردم!)
هر وقت می خواهم عادتی را ترک کنم باز هم شکست می خورم دوست دارم سرم را به دیوار بکوبم(آیییییی...)،خسته شدم آنقدر که کتاب های زرد "موفقیت در ده روز" و "در یک چشم بر هم زدن موفق شوید" و "کامیابی مثل آب خوردن" را خریدم باز هم آب از آب تکان نخورد...
ادامه مطلب
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.
مرد اول می‌گفت:«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم.
می‌گفت: چرا همش توی خودتی؟ آنقدر به کمبودها و حسرت های زندگی ات فکر میکنی که نعمت های حالت را نمیبینی. چند سال پیش شادتر به نظر میرسیدی. بیشتر میخندیدی...
بیراه نمی‌گوید. باید ذهنم را از توهم آقاییِ نازِ ماهِ خوجگلم آزاد کنم. شاید بهتر باشد دیگر برای تو ننویسم. وقتی خرید و مسافرت میروم، برای تو هدیه ای نگیرم. با دوستانم که هستم، جایت را خالی نکنم. حتی شاید کم کم به این زندگی عادت کنم و بعدا از دعاهایم هم بروی. 
شب تاسوعا تو را در مسجد گوهرشاد میگ
می‌گفت: چرا همش توی خودتی؟ آنقدر به کمبودها و حسرت های زندگی ات فکر میکنی که نعمت های حالت را نمیبینی. چند سال پیش شادتر به نظر میرسیدی. بیشتر میخندیدی...
بیراه نمی‌گوید. باید ذهنم را از توهم آقاییِ نازِ ماهِ خوجگلم آزاد کنم. شاید بهتر باشد دیگر برای تو ننویسم. وقتی خرید و مسافرت میروم، برای تو هدیه ای نگیرم. با دوستانم که هستم، جایت را خالی نکنم. حتی شاید کم کم به این زندگی عادت کنم و بعدا از دعاهایم هم بروی. 
شب تاسوعا تو را در مسجد گوهرشاد میگ
یه جمله جادویی وجود داره
هروقت از دست کسی ناراحتم که دیگه چرا به یادم نیست با خودم میگم من به دنیا نیامدم که فکر و ذکرم این باشه خودمو به یاد دوستانم بندازم به دنیا اومدم که به همه کمک کنم عشق بورزم و محبت کنم
وقتی ناراحت میشم که چرا کسی از من قدردانی نمیکنه میگم به دنیا اومدم که عشق بورزم و کمک کنم به همه حتی اگر قدردانی درکار نباشه
وقتی کسی دلم را میشکنه با خودم میگم به دنیا اومدم دل همه رو ترمیم کنم نه اینکه منتظر عشق باشم
با این جمله واقعا آ
این روز‌ها از لب‌تابم دور هستم، و با تبلت اصلا نمی‌تونم تایپ کنم. این چند کلمه را هم به سختی.همین حالا یاد یکی از دوستانم افتادم که مقاله ۲۰ صفحه‌ای را با گوشی تایپ کرده بود!!!
به خاطر همین دوری است که این چند وقت چیزی نمی‌نویسم وگرنه موضوعات زیادی بود که می‌شد در موردشان با هم حرف بزنیم... و امیدوارم که به رایانه دسترسی پیدا کنم تا بتونم چیزی بنویسم... این روز‌ها هم شاید مطالب پیش‌نویس را انتشار دهم، شاید!
شما وقتی در چنین شرایطی باشد چه‌می
به گزارش سایت تفریحی چفچفک به نقل از ویجیاتو: در این یکی دو سال اخیر کمتر پیش آمده که با ذوق و شوق فراوان برای یکی از دوستانم از جذابیت رانندگی با کامیون و پیمودن مسافت‌های طولانی بگویم و طرف مقابلم نگاهی عاقل اندر سفیه نکند. برخی از آن‌ها هنوز هم در دورهمی‌ها به شوخی برای هم تعریف می‌کنند که «پدرام نصفه‌شب‌ها بیدار می‌مونه و بار می‌بره» و یک سری دیگر حتی نمی‌توانند چنین چیزی را باور کنند.
ادامه مطلب
قطره آبی بودم در دریاچه ای آرام که با وزش باد از سویی به سوی دیگر می رفتیم مانند گهواره ایی بود و در کنار دوستانم شاد و خوشحال بودم. برای خودمان بازی می کردیم و از غم دنیا به دور بودیم. در یکی از روزهای گرم بهاری، زمانی که آفتاب سوزان، مستقیم می تابید و سطح دریاچه را گرم کرده بود، احساس گرما کردم، حس کردم که در حال متلاشی شدنم، هر چقدرکه دست دوستانم را محکم تر می گرفتم، فایده ایی نداشت. آفتاب بی رحمانه می تابید و مرا از خانه ام جدا کرد. از آن گهوا
این متن حرف ها تنهایی من هست لزومی نداره وقتتون برای خوندنش بذارید..اگر هم‌ برای خوندن وقت گذاشتید بازم ممنونم.
 
چند سال پیش دوستم از خودکشی حرف میزد از هر فرصتی برای امیدوار کردنش به زندگی استفاده کردم...حتی بخاطر من پروفایل های غمگین چند سال نمیذاره...اون موقع به من گفت من خیلی خوشبختم که تو دارم و کاش همیشه واسم بمانی منم با یک لبخند ریز گفتم هر زمان مشکلی داشتی بیا و فقط به خودم بگو اگر از من کاری بر نیاد باز حرف هات می شنوم و همیشه واست وق
دائم دارم به رفتار اطرافیانم تو این چند روزه فکر میکنم. درصد زیادی از دوستانم با نبود دسترسی به واتساپ و اینستاگرام، منو فراموش کردن. با اینکه تنها توی شیرازی که مرکز اعتراضات بود زندگی میکنم، پدر و مادرم کمتر از همه نگرانم بودن. اونایی که ادعا میکردن دوستم دارن حتی یه تماس ساده ی سی ثانیه ای هم نگرفتن. حتی برادرم که تا الان چندین بار بهم گفته که من دلیل زنده بودنشم یه اسمس ساده به من نزده!
من سه روز تمام بیقرار بودم، دیوانه وار به دنبال یه
در نتورک مارکتینگ وقتی یک نفر را بارها پیگیری کرده ایم و نتیجه ای نداده است، چه کار باید بکنیم؟در این پست در مورد این موضوع صحبت میکنیم.❗یک اشتباه بزرگبعضی
از نتورکرها میپرسند: "من یکی از دوستانم را 58 بار پیگیری کردم و به
روشهای مختلف با او صحبت کردم ولی حاضر نشد کار کند.باید به او چه بگویم؟"⁦⚠️⁩کاری که باید انجام دهید این است که دیگر به او چیزی نگویید! تقریبا آن بنده خدا را روانی کرده اید!
ادامه مطلب
گمانم یکی دو ساعت درگیر پیدا کردن کاور مناسب برای فیلم مورد نظر بودم. از زوایای مختلف به تصاویر نگاه می‌کردم تا ببینم کدام یک مفهوم و حس بهتری را منتقل می‌کند. ایده‌آل‌گرا هستم و دنبال عکسی بی‌نقص بودم. قرار هم نبود که بابتش مدال طلا دریافت کنم. می‌خواستم عکسی از فیلم مورد علاقه‌ام در استوری اینستا پست کنم! چندی‌ست که درگیر مرتب کردن هایلایت‌های صفحه‌ی اینستا هستم. نمی‌دانم که عکس دوستانم را در بخش «دوستان» ذخیره کنم یا شهری که همدیگر
به عنوان یکی از آخرین کارهایی که در آخرین روزهای ایران بودن کردم، امروز رفتم شورای کتاب کودک کارگاه قصه گویی غزال نصیری :)
با وجود این همه زمانی که از آشنا بودن باهاش می‌گذره و گذشت پنج ترم از دوره "من فرزند خودم هستم" آنلاین، هنوز هم حرف‌هایش برام تازگی داره مثل روز اول، مثل اولین باری که واژگان دایره امن، بستر و کودک شهروند به گوشم خورد :) و چقدر از بودن کنار خانواده و دوستانم لذت بردم و چقدر این دو هفته زود گذشت...
به زودی به تابستان اروپایی
سال 1384 سال آخر دبیرستان بودم و پسری بودم که بیشتر اوقاتم و تفریح میکردم و با دوستانم به شیطنت میپرداختمیه روز از روزای تابستون بود که بخاطر ریختن چند تا آهنگ زنگ روی موبایل n620 سامسونگ شوهر عمه ام (از اون گوشیهای قدیمی که نور صفحه آبی رنگش و زنگهای پلی فونیکش تو اون زمان دل همه رو میبرد)  رفتم سراغ یه موبایل فروشی.من:سلام میشه واسه من چند تا آهنگ زنگ ایرانی بریزه رو موبایلمموبایل فروش: یه نگاه به موبایل میکنه و میگه نه نمیشه روی این گوشیها چیز
امروز در خیالاتم دور میزگردی با دوستانم نشسته بودم. و در آن میز ِ گرد داشتم بهشان میگفتم چیزی که برای نی‌نی نوشتم کم‌کم دارد شبیه یک رساله‌ی فلسفی برای نوجوانان میشود.دوستانم هم تایید کردند. بگذار کمی جدی‌تر حرف بزنیم. من این روزها شاید غرق‌ترین روزهای خود در افکارم را میگذرانم. اینکه دفعه‌ی پیش برایت نوشتم که همه چیز فانی است، یا قبل‌تر به تو گفته بودم که وقایع کلان جهان تاثیر کمتری روی تو دارد تا وقایع خرد آن. دخترک! اینها همه جهان از د
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
دوستانم از من می‌پرسند وقتی یوسف کوچک بود چه انیمیشن‌هایی می دید؟
و یا الان به کدام انیمیشن‌ها علاقه دارد؟
فرصت کردم و لیست کوچکی از بهترین انیمیشن‌هایی که با هم دیده‌ایم و هنوز هم تماشا می‌کنیم آماده کردم.
آن را در پیوست ملاحظه بفرمایید.
البته این لیستی از انیمیشن‌هایی است که ما دوست داشتیم و با ارزش‌های خانوادگی ما هم‌خوان بود.
شما می‌توانید لیست دوست‌ داشتنی‌های خودتان را بسازید و به دیگران هم پیشنهاد کنید.
دریافت
سلام به همگی
پسری هستم حدوداً 28 ساله که در حال حاضر باید در مورد مسیر آینده‌ی شغلیم تصمیمات مهمی رو بگیرم. بنده فارغ‌التحصیل رشته‌ی مهندسی مکانیک یکی از دانشگاه‌های برتر تهران هستم. با توجه به اینکه توی دوره‌ی ارشد، رتبه‌ی اول ورودی‌هامون شدم، فرصت ورود مستقیم به دوره‌ی دکتری رو داشتم که به دلایل مختلف از این فرصت استفاده نکردم. 
سربازی رو هم از طریق انجام پروژه برای بنیاد نخبگان نیروهای مسلح گذروندم. حالا برای ادامه‌ی مسیر، گزینه‌ه
من و دوستانم آدمهایی هستیم که 41 روز دیگه کنکور داریم،درحال حاضر درحال دست و پنجه نرم کردن با امتحانات نهایی هستیم، بنده طی 3 شبانه روز اخیر یا به عبارتی طی72 ساعت فقط 10 ساعت خوابیدم و بقیه اش درحال درس خواندن بودم،خسته بودم؟ خیر.
گیج بودم بله اما خسته نه،کدام آدمی را دیدید که بعد از 26 ساعت نخوابیدن،بعد از سر و کله زدن با امتحان ریاضی آن هم کشوری،خیلی خوشحال و خندان بلند شود و با دوستانش برود بیرون و 6 ساعت یکسره پیاده روی کند؟ ندیدید؟ الان می‌
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم. فهمیدم که بیمارم …
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده...
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد...
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم. چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم
اصلا این حجم از دلتنگی را درک نمیکنم. دیروز میخواستم برای رامین بنویسم که :مغان؟ چرا دیگه ماها وبلاگ نمینویسیم و صبح توی دستشویی داشتم فکر میکردم کاش مهرداد هنوز مینوشت تا عکس هایش از سفرهایش را میدیدم و حالم خوب میشد! سفرنامه ها خوبند ولی تفاوت زیادی با پست های سفرنامه ای وبلاگی دارند! حالا هم رفته بودم وبلاگ گروهی مان. فایلی که علیرضا توی پستش گذاشته بود را پلی کردم و بغضم گرفت. ان شب همه مان یک دور با خواندن پست های همدیگر گریه کردیم! من ب
امروز یک چیزی خیلی مرا سوزاند.اینکه فهمیدم در طول این سه سالی که گذشته آنقدر با آدم های نامرد و بدقول و خودخواه دمخور بوده‌ام که دیگر بدجنسی کسی متحیر و عصبانی‌ام نمی‌کند.فکر کرده‌ام که دنیا یعنی همین که بخور تا خورده نشوی و ما اینجاییم که هر که بهتر از ماست را به زمین بکوبیم خودمان بالاتر برویم.آن کنش های صمیمانه و خالصانه‌ای که گاهی میبینم متاثرم می‌کند‌یادم می‌‌آورد که چه‌ دنیای قشنگی می‌توانست باشد.حالم بد می‌شود.بدتر و بدتر.دید
الکترسیته:  الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
سلام 
دختر ۲۶ ساله ای هستم که تو هر زمینه ای که فکرش رو بکنید شکست خوردم، کار، تحصیل، عشق و ... ، حسی که الان دارم حس مشابه خودکشیه، روحم مرده. 
دوست ندارم با کسی در ارتباط باشم دارم همه رو حذف میکنم از زندگیم، منی که یه روز صمیمی ترین صبورترین آدم بین دوستانم بودم الان نیستم همه شون رو خط زدم . دارم از عشقم فاصله میگیرم، از خانواده م عاطفی فاصله گرفتم، فقط جسم من رو میبینن. 
میخوام همه آدم های زندگیم رو پس بزنم، فقط خودم بمونم و خودم، حتی خدا هم
سال تحصیلی امسال با حضور یک میلیون و 300 هزار دانش‌آموز کلاس اولی‌ و حدود 500 هزار نوآموز پیش دبستانی آغاز شد.
زنگ آغاز تحصیل امسال با حضور سرپرست آموزش و پرورش در دبستان دخترانه اسلامشهر نواخته شد و برای اولین بار هم با تغییر نظام آموزشی کلاس هفتمی ها هم به مدرسه رفتند.فانی امروز قول دارد که امید و شادی را در میان دانش اموزان گسترش دهد تا روحیه درس خواندن بالا برود.
دوستانم خویم شما  می توانید نظرات خود را در مورد آغاز سال تحصیلی به صورت کامنت
یکی از دوستانم بعد از کلاس مرا تا جایی رساند. خیلی با هم صحبت کردیم، خیلی درد دل کردیم. میگفت: خواهرم هفده سال هست که کانادا اقامت دارد. خودم هم چند باری کانادا رفته ام، اما بعد از چند روز دلم میگیرد. سوار هواپیما میشوم و برمیگردم. اصلا من دلم لک میزند برای فحش دادن های ملت پشت چراغ قرمز! دلم تنگ میشود برای صف های بانک...به زاینده رود اشاره کرد و گفت: اصلا دلم برای مادرم تنگ میشود. نگاه کن، مادرم چطور آغوشش را برای من باز کرده، نگاه کن از شکنج موها
بعد از خوندن زندگینامه استیو جابز و همچنین در بحبوحه مذاکرات هسته ای با 5+1 یک احساسی در من پیدا شد که علاقمند شدم تاریخ امریکا رو بخونم. با یکی از دوستانم که بسیار اهل مطالعه است و از قضا رشته ی امریکا شناسی می خونه مشورت کردم و کتاب تاریخ امریکا رو بهم پیشنهاد کرد.
ادامه مطلب
دیشب نقل قولی از نویسنده ای که اسمش فراموشم شده خواندم با این مضمون که اگر محتویات کیف یک زن را ببیند می تواند داستان زندگی اش را بنویسد. 
امروز صبح که داشتم با عجله آماده می‌شدم؛ یاد این جمله که افتادم، از عجله افتادم. 
چرا ؟ چون تمام محتویات کوله پشتی من این ها بود : جزوه های سنگین سلولی و ملکولی ام که نه در دفتر بلکه در برگه های A4 نوشته شده بودند. آن هم نه با خودکار های رنگی رنگی. با آبی ِ تک رنگ. کتاب تذکره اندوهگینان، قرآن جیبی ِ مشکی رنگم. ب
 روز مانده به چهلم علی، وصیت نامه اش به دستم رسید. وصیت نامه را باز کردم. علی نوشته بود: «پدر جان من دوست دارم که در وادی رحمت در کنار سایر دوستانم به خاک سپرده شوم».
اما وصیت نامه دیر به دست ما رسید و ما علی را در قبرستان ستارخان دفن کردیم. احساس ملامت می کردیم. به هر کجا سرزدم تا اجازه ی انتقال جنازه اش را بگیرم، موفق نشدم. از امام اجازه ی نبش قبر خواستیم، اما اجازه ندادند، ناچار گذاشتیم جنازه در همان قبرستان ستارخان بماند، اما هر وقت علی را در
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.
مرد اول می‌گفت:«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم.
Hi  I hope you are well  One of the problems that many of my friends have is that they have healthy shoe soles, but the surface of their shoes is damaged or vice versa.It would be great if a shoe was made to separate the surface of the shoe and the sole.Imagine using a shoe sole and a few levels of shoes.This allows our shoes to take up less space.And if the shoe sole is damaged, we can use the shoe surfaceThis is just a preliminary idea
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه یکی از مشکلاتی که خیلی از دوستانم دارند این است که کفه ی کفش سالمی دارند ولی رویه کفششان خراب شده یا برعکس.  اگر کفشی ساخته شود که رویه کفش و کفه اش از هم جدا شوند  خیل
 
زمانی می پنداشتم انسان بزرگی خواهم شد! شهرت برایم در اولویت نبود، اما سودمندی برای جامعه ، برای بشریت جزو اولین ملاک هایم بود! 
کمی گذشت و آن جامعه ای که برای سودمندی اش تلاش می کردم، تقلیل یافت به خودم و خانواده ام و دوستانم! 
خواستم طوری تلاش کنم که خانواده ام افتخار کنند به داشتنم، دروغ چرا؟ خواستم دوستانم ببینند موفقیتم را!‌‌‌ و مهم تر از این ها، خواستم وقتی به گذشته ام‌نگاهمیکنم، ببینم جایی 
بحث داغی بین چند تا از دوستانم درگرفته بود. بعضی عمیقا اعتقاد به تبلیغات کاغذی داشتند و برخی هم تبلیغات نوین با اینترنت را مناسبتر می دیدند. هر کدام هم دلایلی داشتند.
خلاصه بحث این شد که نمی توان یکی از این دو نوع تبلیغ را به طور کامل کنار گذاشت و ناچار باید هر دو را در کنار هم داشت. 
دلایل دوستانی که طرفدار تبلیغات فیزیکی بودند:
 
1- اثر گذاری در زمانهایی که فضای مجازی در اختیار نیست مانند در حین رانندگی
2- جذب طیف خاصی مانند افراد مسن
3- ارتباط م
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
دیروز منطق داشتیم 
خیلی از این دبیر بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال میدونید؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبی شد خواست از کلاس بیرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بیمورده!!
بقیه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
در این پست قصد دارم چندتا وبلاگ خوب برای شما دوستانم معرفی کنم. در کل اینترنت وبلاگ های بسیاری وجود داره و هر روزه هزاران صفحه حاوی اطلاعات و مطالب گوناگون تولید می شود. برخی از آن ها مفید و برخی دیگر به مانند چرک نویسی بیش نیستند.
هر یک از افراد با توجه به سلیقه و نیازهای روزمره خود، صفحه اینستاگرام، وبسایت و یا وبلاگی رو دنبال می کند که جالب توجه او است.
در ادامه چند وبلاگ جالب برای شما دوستان انتخاب کردم:
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از دوستانم می‌گفت 
با تکرار این شعر 
باور آن
جانی دوباره گرفتم و دوباره از صفر کردم
 
میروم دل مردگی ها را زیر بیرون کنم
گرفلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
برکلام ناهماهنگ جدایی خط چشمدر سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
 
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از دوستانم می‌گفت 
با تکرار این شعر 
باور آن
جانی دوباره گرفتم و دوباره از صفر کردم
 
میروم دل مردگی ها را زیر بیرون کنم
گرفلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
برکلام ناهماهنگ جدایی خط چشمدر سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
 
 
 
 
 
دراپ‌باکس اپ/وبسایتی است که خدمان میزبانی ارائه می‌کند. طوری که فضایی رایگان روی اینترنت در اختیار اعضای خود قرار می‌دهد. چندین سال است که این فضا برای اشتراک فایل برای نگه‌داتشن برخی فایل‌ها و همین‌طور اشتراکشان با دوستانم استفاده می‌کنم.
ادامه مطلب
 
همیشه آروز داشتم
اگر دوستانم از من می خواهند دفاع کنند به خاطر حق دفاع کنند نه به خاطر محبت و دوستی.
اگر به من علاقه مندند به خاطر ادای حق باشد نه رحم و شفقت به دوستی دلسوخته و رنجیده.
 
بخشی از نیایش های شهید چمران، کتاب زمزم عشق، ص 156
سلام دوستانمم
یک مقاله درمورد طوطی کاسکو نوشتم که حتما پیشنهاد می کنم که بخونینش ، خب برای خوندن این مقاله ادامه رو بخونین دوستانم
**********
کاسکو در رده پرندگان قرار داره ، رنگ زمینه کاسکو ها از طوسی تیره تا طوسی روشن است ، و پر های روی سر و گردن اونها طوسی روشن هست
نوک و زبون طوطی های کاسکو مشکی رنگه ، و رنگ دم اونها قرمز روشن هست
رنگ چشمهای جوجه کاسکو ها طوسی متمایل به مشکی است و این رنگ در سنین 5 تا 7 ماهگی دیده می شه ، و وقتی طوطی بزرگ می شه رنگ
سلام دوستانمم
یک مقاله درمورد طوطی کاسکو نوشتم که حتما پیشنهاد می کنم که بخونینش ، خب برای خوندن این مقاله ادامه رو بخونین دوستانم
**********
کاسکو در رده پرندگان قرار داره ، رنگ زمینه کاسکو ها از طوسی تیره تا طوسی روشن است ، و پر های روی سر و گردن اونها طوسی روشن هست
نوک و زبون طوطی های کاسکو مشکی رنگه ، و رنگ دم اونها قرمز روشن هست
رنگ چشمهای جوجه کاسکو ها طوسی متمایل به مشکی است و این رنگ در سنین 5 تا 7 ماهگی دیده می شه ، و وقتی طوطی بزرگ میشه رنگ چ
[داخلی. خانه‌ی مادرم در تهران]شرت‌هایم را شسته بودم. من همیشه یک تَشت شرت برای شستن دارم! رفتم تا یکی را از روی بالکن بردارم. مادرم با حالتی خندان، شوکه و سرزنشگر گفت «ئــه!» منظورش این بود که چرا بدون حجاب رفته‌ام بیرون! در شهرکی نظامی زندگی می‌کنند و نگران بود که ممکن است این «کون برهنگی‌»های من کار دستشان بدهد. شرت پشت‌بازِ توریِ فیروزه‌ای رنگم را برداشتم.- اینو می‌خوای بپوشی؟؟!!! دکترا می‌گن آدم عفونت می‌کنه!+ با اینا راحت‌ترم. مشکل
خدایا؛تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.وتو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تن
سیامک عباسی :
۳۳ سالم شدخودم که باورم نمی‌شه، ولی شدالان، تو این سن، بیشتر از هر موقع دیگه‌ای خوشحالم، و هر روز دارم لذت بردن از زندگی رو تمرین می‌کنمتو زندگی هیچ چیزی ارزشمندتر از خانواده‌م‌، دوستانم، مخاطبانم و رویاهام ندارم. دست مادرمو می‌بوسم که ۳۳ سال پیش منو به این دنیا دعوت کرداز ته قلب بابت این همه خوشبختی از کائنات سپاسگزارمهمین طور از همه‌ی عزیزانی که بهم تبریک گفتن، چه حضوری، چه تلفنی، چه با پست و کامنت و استوریخوشبختیتون آ
سلام 
اول از همه تشکر میکنم از دوستانی که در پست قبل برای امتحانات به من روحیه دادند و عذر خواهی میکنم از همکارانم به خاطر اینکه بدون خبر رفتم .
میدونم که گفتم وبلاگ تعطیله ولی الان اطلاع پیدا کردم که یکی از دوستانم وبلاگی در گذشته داشته ( خیلی گذشته ) و نمیدونم چرا ولی رهاش کرده با خودم فکر کردم و حدس زدم که به خاطر نداشتن بازدید و نظر هست .
برگشتم تا از شما عزیزان خواهش کنم برید به وبلاگ این دوستم و نظر بدید ( لطفا نظراتی بدید تا روحیه برای برگ
Hello  I hope you are well  One of the problems that almost all my friends have  They don't know what the best hairstyles are that make them look good  And this problem causes them to lose their self-confidence and spend a lot of time choosing a hairstyle  In my opinion, it would be great if a device was made that would store all the good hairstyles and show the best hairstyles by being on people's heads. This is just a preliminary idea.
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه یکی از مشکلاتی که تقریبا تعداد زیادی از دوستانم دارند این است که نمیدانند بهترین مدل موی سری که آنها را خوشتیپ میکند ,چیست و این مشکل باعث از دست دادن اعتماد به نفس
( تولدم )
چو شوکران بوده اگر
یه وقتایی همچو عسل
شاد بودم، یا خون جگر
گذشت یک سال دگر
عمری که چار نعل می تازه
خفته به خواب غفلتیم
اگر که خوب بودم، یا شر!
از این کتاب عمرِ من
ورق خورده برگِ دگر
وقتی صدای گریه ام 
رسید بر گوش پدر
ماما می گفت مژده حاجی
داده خدا به تو پسر
به یمنِ شادیِ خبر
گشته فناااا...
...موجودی جیب پدر!
پ ـ ن
بنام خدا
با سلام به دوستانم و اساتید محترم
خوشحالم که خداوند ثروت زیادی بر من عطا نموده
چه ثروتی بالاتر از شما؟
و مهمتر 
ثروتی با
( تولدم )
چو شوکران بوده اگر
یه وقتایی همچو عسل
شاد بودم، یا خون جگر
گذشت یک سال دگر
عمری که چار نعل می تازه
خفته به خواب غفلتیم
اگر که خوب بودم، یا شر!
از این کتاب عمرِ من
ورق خورده برگِ دگر
وقتی صدای گریه ام 
رسید بر گوش پدر
ماما می گفت مژده حاجی
خدا به تو داده پسر
به یمنِ شادیِ خبر
گشته فناااا...
...موجودی جیب پدر!
پ ـ ن
بنام خدا
با سلام به دوستانم و اساتید محترم
خوشحالم که خداوند ثروت زیادی بر من عطا نموده
چه ثروتی بالاتر از شما؟
و مهمتر 
ثروتی با
به نام او
مدت چند ماهیه وبلاگ جدیدی خواستم بسازم که کاملا شخصیه و از چیزهایی که در ذهنم میگذره مینوسم اول در بلاگفا و بعد قطع شدن نت اومدم اینجارو به عنوان پشتیان ساختم که اگر باز قطع شد یک راه ارتباطی با دوستانم داشته باشم محیط اینجارو خیلی دوست دارم اکثر بچه هایی که دیدم خیلی با شخصیت و با ادب هستن و درکل کاش زودتر با بیان آشنا میشدم :)
 
وبلاگم در بلاگفا : باستان شناس آینده
 
 
به نام او
مدت چند ماهیه وبلاگ جدیدی خواستم بسازم که کاملا شخصیه و از چیزهایی که در ذهنم میگذره مینوسم اول در بلاگفا و بعد قطع شدن نت اومدم اینجارو به عنوان پشتیبان ساختم که اگر باز قطع شد یک راه ارتباطی با دوستانم داشته باشم محیط اینجارو خیلی دوست دارم اکثر بچه هایی که دیدم خیلی با شخصیت و با ادب هستن و درکل کاش زودتر با بیان آشنا میشدم :)
 
وبلاگم در بلاگفا : باستان شناس آینده
 
 
از اینکه یک نفر بنشیند دم گوشم و شروع کند به حرف زدن متنفرم. از اینکه متوجه نشود اهمیتی به حرف هایش نمی دهم متنفرم. از اینکه مدام سوال بپرسد و مرا از دنیای خودم بیرون بکشد متنفرم. از آدم های وراج که حرف هایشان تمامی ندارد متنفرم. از آدم هایی که با خودشان حرف می زنند متنفرم. از اینکه آدم ها بنشینند کنارم و با هم صحبت کنند متنفرم. از همه ی این ها متنفرم. متنفرم. متنفرم. از این آدم ها متنفرم. از کسانی که نمی توانند درکم کنند . از آدم هایی که به زور خودم
سپس به نگاهش که دوباره در برابر آتش زبانم گُر گرفته بود، دقیق شدم و مثل اینکه به همه چیز #شک کرده باشم، پرسیدم :«اصلاً شماها چی هستین؟ تو کی هستی؟ بچه ها میگن #بسیجی های دانشکده همه نفوذی ها و خبرچین های اطلاعاتی هستن!» 
 
و واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از دوستانم می‌گفت 
با تکرار این شعر و
باور آن
جانی دوباره گرفتم و دوباره از صفر 
 
مآغاز کردم
میروم 
دل مردگی ها را زسر بیرون کنم
گرفلک با من نسازد
چرخ را وارون کنم
برکلام ناهماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش
نغمه ای موزون کنم
 
 
 
 
هنوز باور نمیکنم... و به خاطر غافلگیری و این شگفت زدگی حاصل هنوز نمی دانم چگونه بروم و تشکر کنم. دوست خوب و مهربانم، (و تاکید می کنم که روی دو صفت «خوب» و «مهربان» فکر کرده ام... و شاید مخاطب محبتش من نبودم، «قدرشناس» را هم به آن اضافه میکردم.) برایم ده عنوان از کتاب های شهید چمران (که 8 عنوان به قلم خود او، و 2 عنوان «در موردش» است.) (و فکر میکنم مهمترین کتاب هایش.) را برایم هدیه داده است. دقت کنید کتاب های شهید چمران را! و چند خطی که نوشته است. و چقدر ا
سلام
امیدوارم که همه تون خوب باشید .
به زودی یک مطلب که همین باشه براتون گذاشته خواهد شد .
مطلبی که خواهم گذاشت کاری گروهی است که من و دوستانم راجع به یونان باستان انجام دادیم .
دریافتحجم: 5.68 مگابایتتوضیحات: فایلی از پاورپوینت پی دی اف شده ی یونان باستان (این فایل تکمیل نشده است و فقط برای پیش نمایش است)
سلام
من 4 سال پیش وبلاگ بهشت من رو داشتم و با خیلیا دوست بودم، هنوز که هنوزه به اون دوران خوشم، یادم میاد ماه رمضان هم بود که قبل سحری با چندتا از دوستان چت میکردم، وای چه دورانی بود، اگه قبل اینکه بیام اینجا و ببینم که هنوز دوستام تو دنبال کننده ها و دوستانم هستن هم یاد اون موقع میکردم
و این که دیشب من به همه ی کسایی که وبلاگشونو دنبال میکردم با کلی ذوق و شوق پیام دادم، حالا هم منتظرم
منتظر دوستایی که داشتم
منتظر اونایی که هنوز هم پیامای خصوصی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها