نتایج جستجو برای عبارت :

میدونم موقته پس ندید بگیرینش

شاید حتی یک روز هم از وقتی که اسم دل نگاری را بالای آن دفترچه نوشتم فکرش را نمیکردم همچین اتفاقی بیفتد...
شاید هنوز نیفتاده...
و شاید انقدر کوتاه هست که ارزش نوشتن را نداشته باشد...
اما وقتی پایم به اینجا بکشد قول داده ام که بنویسم...

من دلم برایت تنگ شده!!
کم و زیاد هم ندارد این جمله.
دیشب تو مسجد دیدم که یه گوشه نشسته و تو خودشهرفتم پیشش و بهش گفتم چکات برگشت خورده؟انگار دوست داشت بهم یه چیزی بگه و نمیتونستمیگفت یه مشکلی دارم ولی نمیگفت چیبهش گفتم اگه دوست داشتی رو کمک من حساب کن و ازش جدا شدم و رفتم تو صف نمازبعد از نماز اومد پیشم و گفت مشکلش چیهمشکل خودارضایی داره و بهم گفت هر کاری میکنه نمیتونه ترکش کنهاز دیشب ذهنم درگیر همین مسئله است و خیلی ناراحتمدوست دارم کمکش کنم ولی نمیدونم چه جوری+به دلیل اینکه حتی دیدن این پست
سلام دوستان 
چون خیلیا پرسیدن و ممکنه سوال بقیه هم باشه، گفتم توی پست براتون توضیح بدم
کنسرت آنلاین بی تی اس 18 و 19 آپریل ساعت 6 و نیم صبح تو کانال بنگتن تی وی یوتیوب قابل دیدنه و رایگانه و همون کنسرتای قبلی پسراس
همیشه باید تو ویلایو با پرداخت پول آنلاین میدیم یا اینکه پکیج هاشو سفارش می‌دادیم (البته ما با لینکای توییتر و... میپیچوندیم) اما اینبار کاملا رایگانه
و اینک اونایی ک آرمی بمب ورژن 3 دارن با کنترل از راه دور فعال میشه و جو کنسرت براشو
یه ذره دیگه زید داره میاد خونه ما و من از سمینار اومدم و یه جورایی بهترین حالتی بود که میشد واسه این روزا تصور کرد ولی عدم حضور در لحظه من رو داره میکشه. یعنی چی؟
یعنی هیچکدوم از این اتفاقا برای من نمیفته و انگار که من خواب باشم یا تو رویا که این یه اسم چسان فسان داره تو علم روانشناسی.
خیلی مزمن شده این داستان. داره مغزم خرده میشه. فکر میکردم موقته ولی میدونی چند وقته همین حالم؟
فکر میکنم یکی از علتهایی که هست اینه که یه مدت هست زندگی داره روی خو
این پست موقته ، حذف میشه ، روی صحبت هم با کسی نیست. 
شاید وردپرس 
نمیدانم ، ولی میدانم وقتیکه برم ، اینجا اصلا هیجان نداره ، سوت و کور میشه. 
خود « بیان » هم خسته شده از کاربرها ، چون اینجا رو کردند بدتراز اینستاگرام. 
کسی بلاک نیست ، اصلا دو پست آخر حذف شد ولی خداوکیلی بگذارید یکی مثل من ، من بمانه. یعنی ، یکی مثل من همه‌ی شما رو درک میکنه. 
میگید آقا ، این نظرم پاک کن ، میگم چشم. آقا این.... میگم به روی چشم. 
ولی تا حالا ندیدم کسی ، در حق من چنین لطف
بین همه چیزایی که روانپزشکم بهم گفته، این یکیشون نمیدونم چرا خیلی خوب تو ذهنم نشسته: اکت باش نه ری اکت. 
یعنی منتظر نباش یکی باشه که باش بری تاتر، یا موقعیتش پیش بیاد یا چشمت و بگیره. ری اکت به تبلیغات و درخواست بقیه نباش. 
تصمیم بگیر که یه کاری رو انجام بدی، بقیه اگه خواستن همراهت بشن یا نه، به تو مربوط نیست. 
امروز که عطیه و فاطمه رفتن تاتری که من هفته پیش بهشون توصیه کرده بودم، لش کرده بودم، سرم درد میکرد و حس خوبی نداشتم. 
شاید حتی با حسرت به
چند روز پیش بکهیون عضو اکسو اینستاگرامش رو اپدیت کرده و عکس مرموزی همراه با کپشن مرموز تر گذاشته..
توی این عکس گردنی وجود داشت که روی اون چند کلمه بود.....اما نمیشد فهمید که تتو هست یا تتوی موقته...به همین دلیل تا روز ها سر این بخش بود که معنی یا اصلا مفهوم این تتو چی هست....در حالی که باید به مفهوم عکس پی میبردیم به طرف یه چیز جزیی حرکت کردیم....به هر حال بگذریم....
این عکسی بود که توی پیجش اپدیت کرد
و اما کپشن اون که نوشته بود«به زودی».....
خب من توی چند
توجه توجه
مهم    مهم    مهم
نکته اول: برای کار در سایت پی سی رنک حتما از مرورگر سایبر فاکس استفاده کنید تا کد کپچا برایتان رویت شود
نکته دوم:دوستانی که تمایل دارند توی دو سایت آی پی ایرانی و پی سی رنک فعالیت کنند و یا در حال حاضر مشغول فعالیت توی این دوسایت هستند یه نکته رو در مورد این دو تا سایت باید بگم که تعداد اگهی در این دو سایت کاملا متغیره و در طول روز چندین بار اگهی فعال میشه(ساعت 12 شب هم اگهی ها ریست میشوند وسعی کنید حتما استفاده کنید )
ن
مفاصل زانوم درد میکنه احتمالا چون مدت زیادی راه نرفتم مث اینکه زیاد خونه موندن داره تاثیرشو نشون میده دیدن نابودی تدریجی، احتمالا پیری این شکلیه هرروز بلند میشی تا ببینی چیز جدیدی رو تو خواب دیشب جا گذاشتی و یه درد جدید سوغاتی آوردی احتمالا اکثرا هم تو رویا زندگی میکنی خب با این تفاسیر منم پیرم.
این قرنطینه ارمغان های زیادی داشته از پیری و  ملال گرفته تا تنهایی و این بهترین و مهم ترینشه ما آدما که با یه عالمه کار ریختن رو سر خودمون و من با ان
می خوام برم جایی که کسی نشناسه منو. می خوام برم جایی که اولین چیزی که ازم می پرسن اسمم باشه. می خوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترین ها برای همدیگه باشیم. من می خوام برم جایی که آدمایی که می شناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من می خوام برم جایی که اولی
سلام
میخواستم راجع به آزمون استخدامی آموزش و پرورش ازتون سوال بپرسم. من تو سایت ایران استخدامم پرسید منتها کسی جواب نمیده. اگه میشه و کسی میدونه لطفا به این سوالات جواب بده؛
1- اول اینکه فرق استادکار و هنرآموز کامپیوتر چیه؟، تفاوت فقط در حقوقشونه؟، در محل کارشون؟، تعداد واحدهایی که باید تو دوره پاس کنن؟
کدومش بهتره؟، یه توضیحی راجع بهشون بدید.
2- دوم اینکه اگه من شهری قبول بشم خارج از استان محل زندگیم باید تو همون شهر تدریس کنم؟، من دفترچه س
میدونی، از یک ساعت پیش که با مریم حرف زدم احساس میکردم خیلی خیلی غمگینم. یعنی خب تمام مدت درمورد کنکور و تاریخش و حذفیات و همه این ها صحبت کردیم و من یک لحظه احساس کردم که واقعا دیگه نمیخوام راجع به این مسئله فکر کنم. دلم میخواست درباره هرچیز غیر درس حرف بزنم. و اینطوری بودم که "خب حالا یه کاریش می کنیم دیگه! بیخیال!".
این مدت خیلی راجع به ماهیت رنج و غم فکر کردم. فهمیدم که چجوری میشه ازش فرار کرد و چجوری میشه روبه روش ایستاد. هزینه فرار کردن چیه و
همه چیز برای من از فیلم Interstellar شروع شد. توی ماه مرداد شروع کردم به دیدن فیلم و به توصیه ی یکی از اعضای فیلم بین(!) خانواده، این فیلم رو دیدم. خب باید اعتراف کنم که در اون زمان به معنای واقعی هیچی از فیلم نفهمیدم و البته این رو به حساب بد بودن فیلم گذاشتم.
گذشت و گذشت تا حدود یک ماه پیش که همون عضو خانواده ی فیلم بین از تهران اومد خونمون. دقیقا یادم نیست که چی شد که بحثمون به کوانتوم و بحث های فیزیکی کشیده شد. و ایشون گفت که یه چند وقتیه که به همراه ش
همه‌ی این‌ها از وقتی شروع شد که اسم «انجام وظیفه» شد «خدمت».
هاله‌های تقدس دور مفاهیم لایه‌های محافظ ضد نقد و پرسش‌اند. پشت این تحولات مفهومی که به واژه‌ها بار عاطفی و قدسی می‌ده همیشه نیت شومی هست. اون‌ها رو مطلق می‌کنه و راه چون و چرا را می‌بنده و ابزاری میشه برای سرکوب به جرم بی‌احترامی به امری مقدس. شاید الان باهام مخالف باشی اما اینو گوشه‌ی ذهنت داشته باش، شاید یک روزی نظرت عوض شد.
********
یکی از اینایی که توانایی این را دارند که برا
این پستو دیروز گذاشتم چند ساعتی و برداشتم ، چقد دلم میخواست دیروز وقتی نوشتم "مطمئن نیستم بازم"، مطمئن می‌شدم امروز. ولی الان تمام بدنم میلرزه از شنیدن این خبر جدید و باورم نمیشه. کاش دروغ بود خدایا کاش دروغ بود...
 توی گروه دوستان ( تلگرامی) چندشب پیش همه داشتن باهم دعوا میکردن سر همین اخبار ضد و نقیض. پریشب رفتم گفتم ای بابا من دیر رسیدم به دعوا. خندیدن. 
رفتم دیدم امروز همه ساکتن. فقط یکی داد زده و بقیه گفتن آروم باش برادر ما همدردیم. نوشتم کا
احتمالا اولین چیزی که با شنیدن روسپی‌گری مقدس runs into your mind،صرف نظر از چند استثنا، بحث صیغه و ازدواج موقته، اما اون‌چه که حدود یک قرن پیش در هند، آفریقا و آسیای غربی اتفاق افتاده تکان دهنده‌تره. 
سال 1004 در یکی از معابد هندی، تامیل، رقاصه‌هایی به پیشگاه خداوند وقف شده‌بودند تا در دو نوبت صبح و شام در پیشاپیش بت برقصند و آواز بخوانند و به تمیزکاری او بپردازند. این زنان که در زبان عادی مردم به روسپی مشهور بودند، درواقع "خادمان یابندگان خدای
عمه عمه عمه...مدت خیلی زیادیه از حال واقعیش بیخبرم... روزها یادم میاد و فکرم هزار جا میره...من که بچه نیستم.میدونم همه چیز سرجاش نیست.میدونم همه چیز درست پیش نمیره.نمیدونم چرا همه مراعاتم رو میکنن انگاری.نمی خوان افسردگیم عود کنه. چند ماه پیش سر اون موضوع که بابام تو چشم پزشکی ولم کرد و رفت دنبال عمه با اینگه مسئله ضروری نبود و عمه با شوهر و دخترش اومد بود من خیلی داغون شدم. به این خاطر که احساس کردم خیلی تنهام .نه به خاطر عمه.از بابام عصبانی بودم .
گفتم به مناسبت این اتفاق ناگوار که مریض شدم و جون زیادی ندارم که فاصله زیادی از تختم بگیرم، یه پست بزارم و حداقل یکم بار فکری مو کم کنم. خوندنش نمیدونم چقدر برای شما جالب میشه یا نه. دیگه هرجور خودتون صلاح می دونید.
 
امروز میخوام یکم راجب کراش حرف بزنم. اصلا کراش چیه؟ به چه حسی میگیم کراش؟
یادم میاد وارد دانشگاه که شدم اصلا با این کلمه آشنا شدم. نمیدونم چقدر قدیمی تره ولی قدمتش بین ایران و ایرانی واقعن زیاد نیست. شما همین الان هم کراش رو به فار
سلام
 
* به سیل عظیم پیوستگان به بورس پیوستم :)
 
* بدون تحلیل و با کمک دوستانی که خودشون کارشون خرید و فروش در بورسه چند تا سهم گرفتم.
 
* در روزهای اول با سود ده بودنشون کلی ذوق کردم.
 
* بعد جو گیر شدم و سرمایه ای که وارد کرده بودم رو 6 برابر کردم.
 
* باز جوگیر تر شدم و توی قیمت بالاتر رفتم همون سهم ها رو خریدم.
 
* بعد یکی از سهم ها ترکید :))
 
* توی قیمت دومی که خریده بودم با زیان و به زور فروختمش
- مشکلات سرعت اینترنت
- مشکلات کارگزار و نرم افزار مورد ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها